تعرش
نویسه گردانی:
TʽRŠ
تعرش . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) پاییدن و ثبات ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثباب ورزیدن به مکان . (از اقرب الموارد). || ملازم کار گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۳ ثانیه
تارش . [ رِ ] (ع ص ) نعت است از ترش . (منتهی الارب ). || بدخلق . || بخیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تارش . (اِخ ) (سخت ) (قاموس کتاب مقدس ). یکی از دو نفر خواجه سرا و دربان اخشوروش است . این دو نفر خیال کشتن اخشوروش (کوروش ) داشتند و مردخای ...