اجازه ویرایش برای همه اعضا

الس

نویسه گردانی: ʼLS
OLOS ، اُلُس٘ در لهجه پارسی غور به معنی، مردم ،است.اُرُز٘ هم تلفظ می شود که بمعنای مردم است . در لهجه پارسی غور (،و پ ف)، .(ل ر،) زس، (ق ک خ ،)،(گ غ ) در اکثری جملات این حروف های داخل قوس جای یک دیگر شان باهم تبدیل میشود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
الس . [اَ ] (ع مص ) خیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). با کسی خیانت کردن . (مصادر زوزنی ). خیانت . (منتهی الارب ) (اقرب المو...
الس . [ اُ ] (اِخ ) این نام را در قرای میان رودبار رشت به ممرز (آمل ) دهند. رجوع به ممرز شود.
الس، یا هالیس، قِزِل ایرماق (سرخ رود)، بزرگ‌ترین رود آسیای صغیر به درازای 182‘1 کم‍. در وجه تسمیۀ آن گفته‌اند که چون بارانهای سخت، خاک سرخ منطقه‌ای را...
آلس . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام شهری ببلاد روم نزدیک بدریا بیک روزه راه از طرسوس .
علس . [ ع َ] (ع مص ) آشامیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خوردن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || یافتن چیزی ...
علس . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) کنه ٔ بزرگ . || نوعی از مورچه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نوعی از گندم که دو یا سه دانه ...
علس . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن اسود کندی . از کسانی است که بر پیغمبر (ص ) وارد شده است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 262).
علس . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن عمروبن عرفجةبن فاتک بن امری ءالقیس کندی . از کسانی است که بر پیغمبر (ص ) وارد شده است . (از الاصابة ج ...
الص . [ اَ ل َص ص ] (ع ص ) ناگشاده دندان . (مصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). ناگشاده دندان و آنکه هر دو دوش وی نزدیک باشد بگوش . (تاج المصادر بیه...
علث . [ ع َ ] (ع مص ) مخلوط کردن و آمیختن . || گردآوردن و جمع کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دباغی کردن و پیراس...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.