اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیوساز

نویسه گردانی: DYWSAZ
دیوساز. [ وْ ] (ص مرکب ) با ساز دیوان . با ساخت دیو. دیوسازیده . پرورده ٔدیو. || کنایه از شیطان منش :
چنین داد بهرام پاسخش باز
که ای بیخرد ریمن دیوساز.

فردوسی .


یکی نامه بنویس زی خشنواز
که ای بیخرد ریمن دیوساز.

فردوسی .


بخسرو چنین گفت کای سرفراز
نگه کن که آن بنده ٔ دیوساز.

فردوسی .


بنزدیک قیصر فرستاد باز
که شمشیر این بنده ٔ دیوساز.

فردوسی .


بدو پهلوان گفت کای دیوساز
چرا رفتی از نزدمن بی جواز.

فردوسی .


چنین گفت پس با سکندر براز
که طینوش بی دانش دیوساز.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.