مجاع
نویسه گردانی:
MJAʽ
مجاع . [ م َ ] (ع اِمص ) گرسنگی . (ناظم الاطباء): هو منی علی قدر مجاع الشبعان ؛ یعنی او از من برقدر گرسنگی سیر است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مجاع . [ م َج ْ جا ] (ع ص ) آن که اکثر، خرمای خشک با شیر خورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که اکث...
مجاع . [ م ُج ْ جا ] (ع اِ) آش تنک که از آب و آرد ترتیب دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آش اوماج و آشی که از آب و آرد ت...