اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آکب

نویسه گردانی: ʼAKB
آکب . [ ک ُ ] (اِ) آکُپ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
عکب . [ ع َ ] (ع مص ) سطبرشدن لب و استخوان زنخ . || نزدیک شدن انگشتان پای . (از اقرب الموارد). و رجوع به عَکَب شود.
عکب . [ ع َ ] (ع اِ) گرد. (منتهی الارب ). غبار. (اقرب الموارد). || سخت رفتن . (منتهی الارب ). شدت و سختی در شر و بدی . (از اقرب الموارد). شدت ...
عکب . [ ع َ ک َ ] (ع مص ) بسیار شدن دود. (از منتهی الارب ). دود کردن آتش . (از اقرب الموارد).
عکب . [ ع َ ک َ ] (ع اِمص ) سطبری لب و زنخ . || سطبری دندان . || یکدیگر نزدیک و چسبیده بودن انگشتهای پای . (منتهی الارب ). و رجوع به عَک...
عکب . [ ع ِ ک َب ب ] (ع ص ) کوتاه بالای سطبر و فربه . (منتهی الارب ). قصیر ضخم . (اقرب الموارد). || سرکش از مردم و جن . || آنکه مادرش شوی ...
عکب . [ ع ُ ک ُ ] (ع اِ) اسم جمع است مر عنکبوت را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عنکبوت شود.
عکب . [ ع ِ ک َب ب ] (اِخ ) ابن اسدبن حارث بن عتیک . جدی است جاهلی . و عمروبن اشرف بن مجتری عکبی از نسل اوست .(از الاعلام زرکلی به نقل ...
عاکب . [ ک ِ ] (ع ص ) انبوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، عُکوب . || مرد ایستاده . متوقف . || شتران گردآمده بر حوض . (ناظم ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.