نمون . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف ) نماینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هادی . دلیل . (ناظم الاطباء).- رهنمون ؛ هادی راه . (ناظم الاطباء). راه نما...
نمون . [ ن َم ْ مو ] (ع ص ، اِ) ج ِ نم . رجوع به نَم ّ شود.
الگویی نخستین از یک شخص یا نمونه آرمانی که مردم دیگر با آن همانند سازی میکنند، کهن الگو، (به انگلیسی:archetype)
نمون کردن . [ ن ُ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )نمودن . اظهار کردن . بازگفتن . شرح دادن : دبیری را همانگه نزد خود خواندسخن های چو زهر از دل برافشان...
نصیحت نمون . [ ن َ ح َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) پند نماینده . اندرزکننده . (ناظم الاطباء).