اجازه ویرایش برای همه اعضا

آرمه

نویسه گردانی: ʼARMH
به کسر م. ویار به گویش کازرونی(ع.ش)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
آرمه . [ رِ م َ ] (ع اِ) دندان . (مهذب الاسماء). || سال قحط.
تقویت کننده، توانبخش، تقویت
ارمه . [ اُ م َ ] (اِخ ) مخفف ارمیا. (غیاث ) (آنندراج ). و او را با خضر یکی دانسته اند (!). (غیاث ). رجوع به ارمیا شود.
ارمه . [ اُ رَم ْ م َ ] (ع اِ) دندان . ج ، اُرم ّ. (مهذب الاسماء).
عرمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) فراهم آمدنگاه ریگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عرمةالرجل ؛ قبیله و گروه مردم . (منتهی الارب ).
عرمة. [ ع َ رَ م َ ] (ع اِ) بوی طبیخ . (منتهی الارب ). بوی طبیخ و چیز پخته شده . (از اقرب الموارد). || خرمن کوفته ٔ گرد کرده از باد صاف و ...
عرمة. [ ع َ رَ م َ ] (اِخ ) زمینی است سخت در کنار صمان ، و نام آن در شعر رؤبه ٔ عجاج آمده است . و گویند آن عارضی است در یمامة. (از معجم ال...
عرمة. [ ع َ رِ م َ ] (ع اِ) بند آب و حاجز میان دو چیز. (منتهی الارب ). سد و بندی که در جلو سیل می بندند، و حاجز میان دو چیز. (ناظم الاطباء). ...
عرمة. [ ع َ رِ م َ ] (اِخ ) وادیی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عرمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) بمعنی عَرَم است در همه ٔ معانی . (از منتهی الارب ). || سیاهی سپیدی آمیخته در هر چه باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.