اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مغداد

نویسه گردانی: MḠDʼD
مغداد.[ م َ ] (اِخ ) نام بغداد است . (آنندراج ). لغتی است در بغداد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مغداد. [ م ِ ] (ع ص ) بسیارخشم از مرد و زن یا پیوسته خشم . (منتهی الارب ). رجل مغداد؛ مرد بسیار خشم و پیوسته در خشم ، و چنین است امراءة مغداد...
مقداد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن حسین سیوری حلی اسدی از علما و متکلمین قرن هشتم هجری است . او راست : نهج المسترشدین فی اصول الدی...
مقداد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن اسود (37 سال پیش از هجرت - 33 هَ . ق .). صحابی است بدری (منسوب به بدر) قدیم الاسلام و او ابوسعید مقدادبن ع...
علی مقداد. [ ع َ م ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی از اهالی یمن بود و در آغاز کار با امرای ترک عثمانی دریمن مربوط گشت ولی عثمانی ها به وی بدگمان ...
فاضل مقداد. [ ض ِل ِ م ِ ] (اِخ ) مقدادبن عبداﷲبن محمدبن حسین بن محمد حلی سیوری ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شرف الدین . ازفقهای متکلم و ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.