گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارون نویسه گردانی: ʼRWN ارون . [ اَ] (از لاتینی ، اِ) ۞ خبزالقرود. آذان الفیل . پیلگوش . پیلغوش . آرُن . لوف الصغیر. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ارون ارون . [ اَ ] (ع ص ) شاد. شادان . شادمان . اَرِن . ارون ارون . [ اَ ] (ع اِ) زهر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). یا دماغ فیل که گویند سم قاتل است . مغز سر فیل که زهرناک باشد. (آنندراج ). ج ، اُرُن ... ارون ارون . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِرَة. ارون ارون . [ اِ] (اِ) آلو و در بعض نسخ طوشنجل (؟) است . (شعوری ). ارون ارون . [ ] (اِخ ) قریه ای است بیک فرسنگی شمال کاشان و آن سابقاً بسیار آباد و پرجمعیت بوده است . ارون ارون . [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای باندلس از اعمال باجه و کتان آن بر کتان دیگر نواحی اندلس برتری دارد.(معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ) (ت... عرون عرون . [ ع َ ] (ع ص ) ستور کفیده و موی رفته دست و پا. و اسب «عرون »زده . (منتهی الارب ). ستور کفیده دست و پای و موی رفته . اسب «عرنة»زده . ... آرون آرون . (اِ) صفت نیک . خصلت حمیده . خوی خوش : به آرون او نیست در بوم و رست جهان را به آرون و آذین بست (کذا). عنصری . ۞ آرون آرون . [ وَ ] (اِ) آبکش . ترشی پالا. زازل . رجوع به آردن شود. و ظاهراً یکی از دو صورت مصحف دیگریست . وادی آرون وادی آرون . [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ رودی است در ناحیه ٔ کتلونیه ٔ ۞ اندلس . (از الحلل السندسیه ج 2 ص 199). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود