اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مجسم

نویسه گردانی: MJSM
مجسم . [ م ُ ج َس ْ س ِ ] (ع ص ) کسی که جسمیت می دهد. || آنکه کلان و جسیم می کند. || آنکه منجمد می نماید. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مجسم . [ م ُ ج َس ْ س َ ] (ع ص ) جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده . (ناظم الاطباء). تن ساخته شده . (آ...
مجسم شده . [ م ُ ج َس ْ س َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جسمیت یافته . به صورت جسم درآمده : مستنصر باﷲ که از فضل خدای است موجود و مجسم شده در ...
مجسم شدن . [ م ُ ج َس ْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جسمیت یافتن . به صورت جسم درآمدن . || آشکار شدن . نمایان شدن . پدیدار شدن .
روح مجسم . [ ح ِ م ُ ج َس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از انبیا و اولیا. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || کنایه از معشوق و هرچیز زی...
مجسم کردن . [ م ُ ج َس ْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جسمیت دادن . به صورت جسم درآوردن . || مصور کردن . صورت دادن در ذهن به امری خیالی یا غای...
اعداد مجسم . [ اَ دِ م ُ ج َس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای مجسم . این آن عددهاست که بحاصل آیند از عددی چند بار عدد کرده و آنچه گرد...
مجثم . [ م َ ث َ / ث ِ ] (ع اِ) جای نشستن . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جای سینه گستردن مرغ . ج ، مجاثم . (ن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.