اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرآة

نویسه گردانی: MRʼA
مرآة.[ م َرْ ] (ع اِ) ۞ (از «رأی ») دیدار. منظر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). یقال : امراءة حسنةالمرآة؛ یعنی خوب دیدار و کذلک رجل حسن المرآة؛ و فی المثل تخبر عن مجهوله مرآته ؛ ای ظاهره یدل علی باطنه . (از منتهی الارب ). آنجا از روی که چشم بر آن افتد. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) سزاوار. (از منتهی الارب ). جدیر: هو مرآة بکذا؛ ای جدیر بها. (اقرب الموارد). شایسته . درخور.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
مرآة. [ م ِرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») آینه . آئینه .(زمخشری ) (دستور الاخوان ) (غیاث اللغات ). آنچه که درآن خود را بینی . ج ، مراء و مرایا. (از متن...
مرآة البُلْدَان یا مرآت بُلْدَانِ ناصری (به فارسی: آینهٔ شهرها) کتابی از محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه دربارهٔ جغرافیا و تاریخ است.[۱] بُلْدَان؛ مفردها...
مرعة. [ م ُ ع َ ] (ع اِ)پیه . (منتهی الارب ). پیه و چربی . (از اقرب الموارد).
مرعة. [ م ُ رَ ع َ / م ُ ع َ ] (ع اِ) مرغی است شبیه تذرو. (منتهی الارب ). مرغی است مانند دراج . (مهذب الاسماء). پرنده ای است کوچک که جز در ...
مراح . [ م َ ] (ع اِ) جای شب آمد و شدکردن . ۞ نقیض مغدی ، یقال : ماترک فلان من ابیه مغدی و لامراحاً؛ اذا اشبهه فی احواله کلها. (منتهی ال...
مراح . [ م ُ ] (ع اِ) شب جای ستور. (منتهی الارب ). موضعی که شتران به سوی آن روند و آرام گیرند. (غیاث اللغات ). مأوی و آرامگاه و محل استر...
مراح . [ م ِ ] (ع اِمص ) نشاط. شادی . (غیاث اللغات ). شادمانی وفیرندگی و خرامش . اسم است مصدر را. (ناظم الاطباء).
مراءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). تأنیث مرء است و جمع آن بر غیر لفظ اصلی می شود: نساء. (از متن اللغة). || (اِخ ) ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.