اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صواب نمودن

نویسه گردانی: ṢWʼB NMWDN
صواب نمودن . [ ص َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) راست آمدن . درست آمدن . درست بودن . راست نمودن . درست نمودن . مصلحت دیدن . استوار بودن . بجا بودن : صواب آن نمودکه خواجه ٔ فاضل ابوالقاسم احمدبن الحسن را... فرمودیم تا بیاورند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). بنده را صواب آن نماید که خداوند به هرات آید. (تاریخ بیهقی ص 531). حالی تحویل صواب نمی نماید. (کلیله و دمنه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.