اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبانه برزدن

نویسه گردانی: ZBANH BRZDN
زبانه برزدن . [ زَ ن َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (...آفتاب ): شعله و نور افشاندن طلوع پرتو آفتاب . پدید آمدن شفق . آفتاب زدن :
چو برزد زبانه ز کوه آفتاب
سر نامداران برآمد ز خواب .

فردوسی .


چنان افتاده بد آتش بجانش
که برمیزد زبانه از دهانش .

نظامی .


برمیزندز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه .

سعدی .


رجوع به «زبانه زدن » و «زبانه کشیدن » شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.