چندر. [ چ ُ دَ ] (اِ) مخفف چغندر باشد که حویجی است معروف . (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). همان چغندر است . (شرفنامه ٔ منیری )
: هرگز نشنیده ام که آشی
فخرش بوجود چندر آید.
بسحاق اطعمه .
گزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو
تره ها رُسته تر و سبز بسان زنگار.
بسحاق اطعمه .
چندر به عدس دادند حلوا به برنج زرد
در دایره ٔ قسمت اوضاع چنین باشد.
بسحاق اطعمه .