اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کسر

نویسه گردانی: KSR
کسر. [ ک َ ] (ع اِمص ) شکست . || شکستگی . رخنه . شکاف . (ناظم الاطباء) :
ز کسری که در طاق کسری فتاد
جهان پایه ای در درستی نهاد.

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).


|| هزیمت . || حزن . اندوه . || (اِ) حرکت زیر. کسره . (ناظم الاطباء). رجوع به کسره شود. || چیز اندک و بی مزه . || جزء غیر تامی از اجزای واحد مانند نصف و ثلث و عشر و خمس و تسع و مانند آنها. ج ، کسور. (ناظم الاطباء).
- کسر حساب ؛ آنچه به حصه ٔ تمام نرسد.
|| (اِمص ) کمی . قلت . نقصان . کمبود.کسری .
- کسرانبار ؛ کمبود غله ٔ انبار. کمبود از میزان معهود. آن مایه غله ٔ انبار که از میزان مطلوب و مرقوم به عللی از قبیل کیفیت توزین یا افت و غیره کمی نشان دهد.
- کسر شأن ؛کاستگی مقام و حیثیت و اعتبار :
همچو مستان کز شکست نرخ من خوشدل شوند
دوستان را مطلب افتاده ست کسر شأن ما.

معز فطرت (از آنندراج ).


- کسر شأن کسی بودن یا شدن ؛ به اعتبار و اهمیت او لطمه وارد آمدن . حیثیت وآبروی او خلل یافتن : کسر شأن من است (یا می شود) که از فلان یاری بخواهم .
- کسر صندوق ؛ کم آمدگی موجودی صندوق بسبب اشتباه در شمارش پول و جز آن .
- کسر گداز ؛ آنچه از وزن زر و سیم پس از سکه کردن کم آید. (یادداشت مؤلف ). کمبود و نقصانی که زر و سیم یا فلز دیگری که از آن سکه خواهند کرد در سکه زدن بیابد.
- کم و کسر؛ کمبود. کمی . نقصان .
- کم و کسر داشتن ؛ نقصان و کمبود داشتن .
|| (اِ) در اصطلاح حساب یک جزء از چند جزء واحد. (ناظم الاطباء). چون واحدی را به عددی از اجزای متساوی تقسیم کنیم و یکی از این اجزاء یا چند جزء آن را اختیار نماییم حاصل را کسر گویند. عددی ناقص که بین دو عدد صحیح قرار گیرد. در اصطلاح کسر را به معنی عدد کسری و مقابل عدد صحیح بکار برند و بین کسر و عدد کسری تفاوتی نگذارند. کسر را بدین طریق می نویسند که عددی را که باید تقسیم شود در زیر خطی بنام خط کسری می نویسند و آن را مخرج گویند و عددی را که باید از آن برداشته شود در بالای خط می نویسند و آن را صورت نامند مانند56
ج ، کسور. جج ، کسورات .
- کسر اعشاری ؛ اگر واحدی را به ده یا صدیا هزار جزء مساوی تقسیم کنیم و چند قسمت آن را برداریم این کسر را اعشاری گویند. مثلا چوبی را به ده قسمت کنیم و سه قسمت آن را برداریم گویند سه قسمت از ده قسمت را برداشته ایم و آن را چنین نویسند: 0/3 و تلفظ کنند سه دهم . برخه ٔ دهدهی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کسر متعارفی ؛ اگر واحدی را به چند جزء مساوی (غیر اعشاری ) قسمت کنیم و یک یا چند جزو آن را برداریم گوییم کسری از واحد برداشته ایم و این کسر را متعارفی نامند. برای نمایش دادن کسر متعارفی خطی افقی کشندو واحدی را که به چند قسمت تقسیم خواهند کرد زیر خطمزبور نویسند و چند قسمت از واحد را که برداشته اند بالای خط مذکور نویسند. مثلاً سیبی را به 4 قسمت نمایند و سه قسمت آن را بردارند کسر را این طور نویسند34 و خوانده می شود سه چهارم . (فرهنگ فارسی معین ).
- کسر و انکسار ؛ فعل و انفعال . فعل و ان ینفعل . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
کسر. [ ک َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. || فروخوابانیدن چشم را. || کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || پر...
کسر. [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) پاره ٔ اندام یا اندام تام و وافر یا نیمه ٔ استخوان مع گوشت یا استخوان کم گوشت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از...
کسر. [ ک ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ کِسرَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
کسر. [ ک َ س َ / ک َ س ِ ] (ع اِ) چیزی که فوق طاقت شخص باشد، یقال اصابه کسر ثم کسر؛ یعنی رسید او را چیزی که طاقت آن نداشت . (ناظم الاطب...
کسر. [ ک ُ س ُ] (ع اِ) بلندی و پستی یقال ارض ذات کسر، یعنی زمین با بلندی و پستی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
کسر. [ ک ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاسر و کاسرة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کسر. [ ک ِ ] (اِخ ) نام چند قریه در یمن . (ناظم الاطباء).
برخه، پاره‌ای از هر چیز، جزوی از کلّ
بَرخه از برخ به چم شماری.رد این واژه در برخی دیده می شود.
این واژه عربی است و پارسی آن این است: پاسیز pâsiz (سغدی: paseż) **** فانکو آدینات 09163657861
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.