مخلع
نویسه گردانی:
MḴLʽ
مخلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) درخت عضاه که برگ برآورد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خوشه که دانه بندد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اخلاع شود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مخلع. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) مرد ضعیف و سست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد مبهوت . (منتهی الارب ) (از اقر...
مخلع. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) خلعت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- مخلع شدن ؛ به خلعت آراسته شدن : سهام الدوله به خلعت سرد...
مخلا. [ م ُ خ َل لا ] (ع ص ) (از «خ ل و») رها کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تهی و خالی و رهایافته و آزادشده . (ناظم الاطباء). رجوع به...
مخلا. [ م ُ خ َل ْ لا ] (اِ) طعامی است ، و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کرده ٔ فربه با ساطور نرم سازند...