اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غضنفر

نویسه گردانی: ḠḌNFR
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) کله جاری (مولانا...کله جاری ) ۞ . آذر در آتشکده آرد: اصل وی از قریه ٔ کلجار من قری دار المؤمنین است . اکثر اوقات در کاشان بوده . این اشعار از اوست :
امروز هرکه بود ز ما سرگران گذشت
دوشت مگر ز ما گله ای بر زبان گذشت .
و نیز گوید:
من بیدل و در دل ترا قصد دل آزاری هنوز
آن دل که وقتی داشتم دارم تو پنداری هنوز.
و نیز گوید:
بهر قتل من که میگوید که خشم آلوده باش
میکشد صد چون مرا عشقت برو آسوده باش .
همچنین گوید:
نه صبر بی تو ازین بیشتر توان کردن
نه غیر صبر علاج دگر توان کردن .
در مجمع الخواص (ص 206 و 207) آمده :
مولانا غضنفری کله جاری از کله جار است که قصبه ای است در نزدیکی کاشان . شخصی است بسیار دردمند و شهرتش ازشعرش بیشتر است . این ابیات ازوست :
باز به کوچه ٔ هوس طفل مذاق مدعی
بی ادبانه میرود سیلی روزگار کو؟
یار ورقیب را به هم این همه الفت از چه شد
شرم رقیب برطرف تندی خوی یار کو؟
نیز گوید:
آسایش است آنچه به خاطر نمیرسد
آن روزگار نیست که این آرزو کنم .
رباعی زیر را در مدح تریاک گفته :
با نشئه ٔ تریاک غضنفر میباش - تا وقت هلاک
فربه نشود تن تو لاغر میباش -میخور تریاک
جسم تو اگر ضعیف شدباکی نیست - دل دار قوی
گو طعمه ٔ مار و مور کمتر میباش - در عالم خاک .
صاحب قاموس الاعلام ترکی این بیت را از او نقل کرده است :
دلم پرآتش و چشمم پرآب شد هردو
دو خانه وقف تو کردم خراب شد هردو.
حاجی خلیفه در کشف الظنون (ج 2 ستون 804) شخصی را به نام غضنفر قمی ذکر کرده و دیوانی فارسی به وی نسبت داده است ، و ظاهراً همین غضنفر کله جاری است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر درنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسد، و نون آن زاید است . (اقرب الموارد). لیث .حا...
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) در تاریخ شاهی آمده : وی یکی ازکوکهای میرزا (میرزا عسکری ) و برادر قاسم حسین بود.و در همین کتاب داستانی از او ن...
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) ابن جعفر حسینی . او قصیده ٔ برده ٔ میمیه ٔ بوصیری (متوفی به سال 694 هَ . ق .) را به فارسی شرح کرده است ، و این ...
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن شاه منصوربن شرف الدین مظفربن امیر مبارزالدین محمد. او از خاندان آل مظفر بود. به سال 795 هَ . ق ....
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) ابن ناصرالدوله ، مکنی به ابوتغلب . رجوع به ابوتغلب و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 547 شود.
غضنفر. [ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) حمدانی عدةالدولة. وی پسر نصیرالدوله صاحب موصل بود و لقب غضنفر داشت ، به پدر خود نافرمانی کرد و با خویشاوندان خو...
سیدغضنفر وزیری (مرگ: دی ماه ۱۳۳۴ خورشیدی)، از معروفترین و مخوفترین مدعیان دروغین امامت در تاریخ معاصر ایران بود. وی که به مدت نیم قرن در نواحی مختلف ا...
غضنفر قمی . [غ َ ض َ ف َ رِ ق ُم ْ می ] (اِخ ) رجوع به غضنفر کله جاری و کشف الظنون ج 2 ستون 804 و الذریعة ج 3 ص 200 شود.
سراب غضنفر. [ س َ غ َ ض َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 6 هزارگزی خاور نورآباد و 3 هزارگزی خاور را...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.