اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مشقق

نویسه گردانی: MŠQQ
مشقق . [ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ع ص ) شکافته و چاک زده و دریده . (ناظم الاطباء). شقه شقه شده . شکافته . (یادداشت دهخدا) :
چون عین عید نعلش وز نقش گوش و چشم
هاء مشقق آمد و میم مدورش .

خاقانی .


- مشقق الاطراف ؛ هو نبات (پرسیاوشان )، له ورق کورق الکزبرة مشقق الاطراف . (ابن البیطار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حجر مشقق . [ ح َ ج َ رِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حجر طرار. حجر شطف . سنگ متورق ۞ . سنگی است زعفرانی رنگ و تو بر تو و زودشکن و ...
هاء مشقق . [ ءِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هاء مشقق هایی است در خط ثلث که آن را خصیةالحمار و اذن الفرس گویند بدین شکل (هَ) و و...
صفصاف مشقق . [ ص َ ف ِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید بیدخشی . رجوع به بید بیدخشی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.