اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیراندود

نویسه گردانی: QYRʼNDWD
قیراندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) قیراندوده . (فرهنگ فارسی معین ) :
نه هوایی کدر و گردآلود
بر وی از ابر یکی خیمه ٔ شوم
بسته اندر قفسی قیراندود
منظر دیده ز دیدار نجوم .

(فرهنگ فارسی معین از بهار).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.