اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاس

نویسه گردانی: ʽAS
عاس . [ عاس س ] (ع ص ، اِ) شبگردنده ٔ گرد شهر. (منتهی الارب ). پاسبان . ج ، عَسَس و عَسیس . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
عاس . (اِخ ) بطنی است از آل عمران از آل کثیر.یکی از قبائل حضرموت . (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701).
عاص . [ صِن ْ ] (ع ص ) عاصی . نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عاص . (اِخ ) رودباری است در میان حرمین . (منتهی الارب ). و یاقوت آرد: عاص و عویص دو رودبارند میان مکه و مدینه . رجوع به معجم البلدان شود.
عاص . (اِخ ) بطنی است از عمروبن مازن از غسان از عشام از ازد از قحطانیه . (معجم قبائل العرب ).
عاص . (اِخ ) ابن امیه . بطنی است از قریش عدنانیه معروف به ابی العاص . (معجم قبائل العرب ).
عاص . (اِخ ) ابن واثل سهمی پدر عمرو. (معجم قبائل العرب ).
عاص . (اِخ ) ابن هشام . ابوالبختری عاص بن هشام بن خالد المخزومی از قریش و یکی از بزرگان و دلیران عرب جاهلیت و برادر ابوجهل است که اسلام ...
اس . [ اَس س ] (ع مص ) زجر کردن گوسپندان بگفتن اَس اَس . گوسپند راندن بگفتن اَس اَس . زجر. (تاج المصادر بیهقی ): اس الشاة؛ زجر کرد گوسفند ر...
اس . [ اِس س ] (ع مص ) تباه کردن . || (اِ) بنیاد. پی . شالده . شالوده . اصل هر چیز. اصل . (منتهی الارب ).
اس . [ اُس س ] (ع اِ) بنیاد.(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). شالُده . شالوده . پی . بن . بنیان . ج ، اِساس . بنوره . (زمخشری ). اصل چیزی . اصل بناء...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.