اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اغماز

نویسه گردانی: ʼḠMAZ
اغماز. [ اِ ] (ع مص ) عیب کردن در کسی و کم حرمتی نمودن : اغمزنی فلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیب کردن و بیحرمتی نمودن . (آنندراج ). خوار شمردن و عیب کردن و کم حرمت داشتن : غمز فلان فی فلان ؛ استضعفه و عابه و صغر شأنه . (از اقرب الموارد). || رذل از مال یعنی شتر و گوسپند اختیار کردن : اغمز الرجل ؛ اقتنی الغمز. (از اقرب الموارد). رذال مال را گرفتن . (منتهی الارب ). گرفتن زوال ۞ مال را. (ناظم الاطباء). || در شکستن گرما و دلیر گردیدن کسی بر آن و رفتن در آن بعد سستی و ورشکستگی وی . یقال : اغمزنی الحر؛ ای فترفاجترأت علیه و سرت فیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکستن گرما و دلیر گردیدن کسی بر آن و رفتن در آن بعد سستی و ورشکستگی . (آنندراج ). درشکستن گرما پس دلیر گردیدن بر آن و سیر کردن در آن : اغمز الحر فلاناً؛ فتر فأجتراء علیه و سار فیه . (از اقرب الموارد). || پیه ناک گردیدن کوهان ناقه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). پیه ناک گردیدن کوهان شتر. (ناظم الاطباء). پیه برآوردن کوهان شتر. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اغماض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَمض ، زمین پست و نرم و زمین مغاک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ غمض ، زمین مطمئن . (از اقرب ...
اغماض . [ اِ ] (ع مص ) حقیر و خوار شمردن کسی را چشم : اغمضت العین فلاناً اغماضا. (منتهی الارب ). حقیر و خوار شمردن چشم فلان را. (ناظم الاطبا...
اقماز. [ اِ ] (ع مص ) ذخیره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
قابل اغماض . [ ب ِ ل ِ اِ ] (ص مرکب ) چشم پوشیدنی . آنچه بتوان آن را نادیده گرفت .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.