اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مراقب

نویسه گردانی: MRʼQB
مراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند :
رو مراقب باش بر احوال خویش
نوش بین در داد و اندر ظلم نیش .

مولوی .


مدتی زن شد مراقب هر دو را
تا که شان فرصت نیفتد در خلا.

مولوی .


|| حارس . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نگهبان . حافظ. نگهدار. نگاهبان . (یادداشت مؤلف ). که حفاظت و حراست و نگهبانی کند. نعت فاعلی است از مراقبة. رجوع به مراقبة شود. || مترقب . (از متن اللغة). منتظر. متوقع. چشم دارنده . چشم به راه :
سه مدحت فرستادم ای فخر عالم
به هریک بدم مر صلت را مراقب .

حسن متکلم .


|| ترسنده . (فرهنگ خطی ). خائف . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) ۞ . || در اصطلاح عرفا، نگاهدارنده ٔ قلب از بدی ها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مراقبه و مراقبت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مراقب . [ م َ ق ِ ](ع اِ) ج ِ مرقب . (متن اللغة). رجوع به مَرقَب شود.
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: پَوابَتpavãbat ، پَواباکpavãbãk، پَوابار pavãbãr (پواب از اوستایی: پَواو= مراقبت + «اَت، آک، آر») مِنائیساک me...
اصحاب مراقب . [ اَ ب ِ م ُ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طایفه ای از اهل شهود در تداول متصوفه . رجوع به شهود و اهل شهود شود.
مراغب . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) زنان پریشان و مضطرب در معاش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطماع . (متن اللغة) (اقرب الموارد)...
مراغب . [ م ُ غ ِ ] (ع ص )راغب . آرزومند. طالب . مشتاق . مایل . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.