اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افصاء

نویسه گردانی: ʼFṢAʼ
افصاء. [ اِ ] (ع مص ) رفتن گرما و سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رفتن گرما و زمستان . (ناظم الاطباء). بگذشتن گرما. (تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || درآویخته نشدن شکار در دام صیاد ۞ . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از قطر المحیط). || رهایی یافتن و خلاص شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رستن و رهایی یافتن از چیزی و خلاص شدن . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
افساء. [ اَ س َءْ ](ع ص ) مرد برآمده سینه ٔ درآمده پشت یا مرد بیرون آمده سینه و ناف یا آنکه گویی سرین او به درد است وقت رفتار یا آنکه چون ...
افثاء. [ اِ] (ع مص ) سستی آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مانده شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (صراح ). || آرمیدن ...
افسا. [ اَ ] (نف ) رام کننده و افسونگر. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). فسون خواننده و افسونگر برای رام کردن مار و غیره . (انجمن آرای ناصری ). ا...
اسم خاص - نام یکی از سرداران هخامنشی و نام یک روستا در همدان
افصع. [ اَ ص َ ] (ع ص ) کودک سر نره بیرون آمده از غلاف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پری افسا. [ پ َ اَ ] (نف مرکب ) پری افسای . افسونگر یعنی صاحب تسخیر یاکسی که از برای تسخیر جن افسون خواند. (برهان قاطع).پریسای . پری بند. پریخ...
چشم افسا. [ چ َ / چ ِ اَ ] (نف مرکب ) چشم افسای . با چشم فریب دهنده . افسونگر با چشم : چو داد اندیشه ٔ جادو دماغم زچشم افسای آن لعبت فراغم . نظا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.