اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زردفام

نویسه گردانی: ZRDFAM
زردفام . [ زَ ] (ص مرکب ) زردرنگ . (ناظم الاطباء) :
چو خورشید خنجر کشید از نیام
پدید آمد آن مطرف زردفام .

فردوسی .


زردی در آفتاب بقای حسود شاه
از سیر تیره سر قلم زردفام تست .

سوزنی .


- زردفام گشتن ؛ به رنگ زرد درآمدن . زردرخ گشتن بر اثر بیماری و ناتوانی و ترس و خجلت و جز اینها :
بدو گفت مادر که ای جان مام
چه بودت که گشتی چنین زردفام .

فردوسی .


- || در خورشید؛ بمعنی غروب آن است :
همی بود تا گشت خور زردفام
ز مهر سپهبد برآمد به بام .

اسدی (گرشاسبنامه ).


رجوع به زرد شدن و زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
افعی زردفام . [ اَ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم واسطی است . (آنندراج ) (برهان ). || زبانه ٔ آتش . (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.