اسما. [ اَ ] (از ع ، اِ) مخفف اسماء عربی
: و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما؟
ناصرخسرو.
ناموخت خدای ما مر آدم را
چون عور و برهنه گشت جز کاسما
بررس که چه بود نیک آن اسما
منگر بدروغ عامه وغوغا.
ناصرخسرو.
طویله ٔ سخنش سی ّویک جواهر داشت
نهادمش ببهای هزارویک اسما.
خاقانی .
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را زآدم اسما می گشود.
(مثنوی چ علاءالدوله ص 51 س 11).
آدمی کو علّم الاسما بگ است
با تک چون برق این سگ بی تگ است .
مولوی .