اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عازب

نویسه گردانی: ʽAZB
عازب . [ زِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عازب . [ زِ] (ع ص ) آب و گیاه دوردست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) شتران که شب در حی نیایند. (منتهی الارب ). شاة عازب ؛ گوسپندان دور ...
عاظب . [ ظِ ] (ع ص ) عَظِب . در جای خشک فرو آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به عظب شود.
ازب . [ اَ ] (ع مص ) جاری شدن آب : ازب الماء. || نشخوار نکردن : ازبت الابل . || سخت شدن : ازب الشی ُٔ. (منتهی الارب ).
ازب . [ اَ زِ ] (ع ص ) دراز. طویل . ازیب .
ازب . [ اَ زَب ب ] (ع ص ) بسیار موی ابرو. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آنکه موی ابرو بسیار دارد.(مهذب الاسماء). بسیارموی از مردم و شتر. دراز...
ازب . [ اِ ] (ع ص ) مرد کوتاه و ستبر وزیرک . || لئیم . || زشت روی . || لاغر باریک مفاصل که شکم و اسفل بدن وی فربه باشد و استخوانش همچنا...
ازب . [ اَ زَب ب ] (اِخ ) نام شیطانی از شیاطین .
ازب . [ اَ زُب ب ] (ع اِ) ج ِ زُب ّ. (منتهی الارب ).
ازب . [ اُ زِ ] (اِخ ) ۞ اوسویوس . مرحوم پیرنیا در ایران باستان آورده است : یکی از روحانیون مسیحی ، مولد فلسطین . وی در بیت المقدس و انطاکیه...
عزب . [ع َ ] (ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. (از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. (از اقرب الموارد). ۞ عُ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.