اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امائم

نویسه گردانی: ʼMAʼM
امائم . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ اُمَیمَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امیمة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عمائم . [ ع َ ءِ ] (ع اِ)عمایم . ج ِ عِمامة. رجوع به عمامة شود: العمائم تیجان العرب ؛ دستارها تاج عربان باشد. زیرا عمامه نزد عرب چون تاج نز...
عمایم . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) قبیله ای است از قبایل عرب درمصر و منسوب به عرب حجاز است و در شهرستان «اسیوط» سکنی دارند. (از معجم قبائل العرب ع...
اصحاب عمائم . [ اَ ب ِ ع َ ءِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ارباب عمائم . معمم ها. روحانیان . طلاب علوم قدیم که لباس خاصی دارند و بجای کلاه سرپ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.