اجازه ویرایش برای همه اعضا

جلق

نویسه گردانی: JLQ
این واژه عربی است و پارسی جایگزین آن این است: سوکرویس: sukravis (سنسکریت: sukravisreŝti)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
جلق . [ ج َ ] (ع مص ) ستردن موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشادن دندان را وقت خندیدن . (منتهی الارب ). || انداختن بمنجنیق ...
جلق . [ ج َ ] (ع اِ) آشتی ، مولد است . (منتهی الارب ).
جلق . [ ج ِ ل ِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (از اقرب الموارد).
جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (ع اِ) دانه ای است بیمن مانند گندم . || کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل ...
جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) جِلَّق . دمشق و غوطه ٔ دمشق . (منتهی الارب ). دمشق . (از اقرب الموارد). نام ناحیه ٔ غوطه است و گویند دمشق را جلق خ...
جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس در سرقسطه و آبی گواراتر از آب آنجا در همه ٔ اندلس وجود ندارد. (از معجم البلدان ) (منتهی الا...
جلق . [ ج ُ ] (اِ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را...
روشی است که شخص بدون حضور داشتن جنس مخالف وبااستفاده از دست,نایلون,پا,بادکنک و ... لذت ببرد و آب منی بیرون بریزد.
جَلق زدن. ( جلق + زدن ) اخراج مَنی* از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لفظِ زدن استعمال میشود. این لفظ در عربی بمعنی «سر تراشیدن» و ...
یمان جلق . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در56هزارگزی باختر کرج و 7هزارگزی راه شوسه ٔ کرج به ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.