اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تمییز

نویسه گردانی: TMYYZ
تمییز. [ ت َ ] (ع مص ) جدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به دو یای تحتانی ... بمعنی جدا کردن . مأخوذ از میز بالفتح . اما فارسیان یک «یا» را بنا بر تخفیف حذف کنند و تمیز بر وزن عزیزمی خوانند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). رجوع به تمیز شود. || بازشناختن از یکدیگر. بازدانستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازشناختن . بازدانستن . فرق گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || شناخت و شناسایی . قوه ای نفسانی که شخص بتوسط آن معانی را استنباط کند. (فرهنگ فارسی معین ) :
جسد مردمی ای خواجه درخت عجب است
که بر او فکرت و تمییز ترا برگ و بر است .

ناصرخسرو.


ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه وشرف و دانش و تمییز.

سوزنی .


گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان .

مولوی .


در کف اوخار و سایه اش نیز نیست
لیکتان ازحرص آن تمییز نیست .

مولوی .


از قدر خواستم که فلک خوانمش قضا
گفت ای بری ز شیوه ٔ تمییز مدح و ذم .

عرفی (از آنندراج ).


رجوع به تمیز شود. (اصطلاح نحوی ) اسم نکره ٔ جامدی است که ابهام مستقر در ماقبل خود را برطرف سازد مانند: «عندی رطل زیتاً»و «اشتهرت التاجر امانة» رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی و کتب نحوی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تمییز دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تمیز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازشناختن . || نیروی شناسایی دادن . قوه ٔ درک و تشخیص دادن : دانش و حک...
تمییز کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمیز کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازشناختن . تمیز دادن . تمییز دادن . || پاکیزه ساختن . نظیف کردن . پاک ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.