مولی
نویسه گردانی:
MWLY
مولی . (ع ص ) نعت فاعلی از ایلاء. رجوع به ایلاء شود. || (اصطلاح فقه ) مردی که قسم بر ترک نزدیکی با زوجه ٔ خود یاد نموده است . (یادداشت لغت نامه ). مردی که نزدیکی با زنش برای او ممکن نیست مگر اینکه چیزی برایش الزام داشته باشد. (از تعریفات جرجانی ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
مولی . [ م َ لا ] (ع ص ، اِ) مولا. آزادکرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از اقرب الموارد). آزادکرده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (...
مولی . (یونانی ، اِ) ۞ نام دارویی که کمیز راافزون کند و به این معنی مأخوذ از یونانی می باشد. (ناظم الاطباء). به لغت یونانی دوایی باشد ...
مولی . [ ] (ص ، اِ) یا کافور مولی . کافوری است ناصافی و تیره که از جوشانیدن ریزه های چوب کافور گیرند و آن قسم بد است از اقسام کافور. (یاد...
مولی . (ص نسبی ) کسی که معشوق دارد. (ناظم الاطباء).دارای فاسق . زن معشوقه دار. (از آنندراج ) (برهان ).
مولی . (حامص ) حالت مول . مول بودن . رجوع به مول شود.
مولی . (اِ) درنگ و تأنی و تأخیر. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (برهان ). || ناز و غمزه . (آنندراج ). || (ص نسبی ) ناز و غمزه کننده را گویند. ...
مولی . [ م َ لی ی ] (ع ص ) کودکی که بر او ولی گمارده باشند. (از اقرب الموارد).
مولی . [ م ُ وَل ْ لی ] (ع ص ) اسم فاعل از تولیت و تولیة. گرداننده . (از یادداشت مؤلف ).
مولی . [ م َ لا ] (اِخ ) رب . (منتهی الارب ). بارخدا. نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). بارخدای . یکی از نامهای خدای تعالی . در دعا گو...
مولی . [ م َ ] (اِخ ) ممال مَولی ̍، به معنی بارخدای . نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ) : شغل شغل تو باد با خسروکار کار تو باد با مول...