اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوز

نویسه گردانی: LWZ
لوز. [ ل َ وِ ] (ع ص ) اِنّه لَعَوِزٌ لَوِزٌ؛ یعنی او محتاج است . از اتباع است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
لوز. [ ل َ / لُو ] (اِ) بادام . (دهار) (منتهی الارب ). معرب از فارسی . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی در المزهر) : خرما و ترنج و بهی و لوز بسی هست ا...
لوز.[ ل َ ] (ع اِ) پناهگاه . ج ، الواز. (مهذب الاسماء).
لوز. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . || خوردن چیزی را. || رهائی یافتن . یقال : مایلوز منه ؛ رهائی نخواهد یافت از وی . (منتهی الارب )...
لوز. (اِخ ) ۞ نام کرسی بخش پیرینه ٔ سفلی از ولایت آرژله گازست به فرانسه ، کنار خلیج پو. دارای 1292 تن سکنه .
لوز. [ ل َ ] (اِخ ) (بادام ) یکی اسم اصلی و اولی بیت ایل است (سفر پیدایش 28:19 و 35:6 و 48:3) (یوشع 16:2) و از این آیه معلوم میشود که لوز ...
لوز مر. [ ل َ / لُو زِ م ُرر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام تلخ . رجوع به لوزالمر شود.
لوز حلو. [ ل َ / لُو زِ ح ُل ْوْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام شیرین . رجوع به لوزالحلو شود.
لوز دادن. حالت دادن و چسبناک کردن مصالح. ||در اصطلاح بنایان، چسب: این خاک لوز دارد؛ چسبناک است. http://behnamstars.blogfa.com/post/75
لوز هندی . [ ل َ / لُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام هندی . رجوع به بادام هندی شود.
اصل لوز. [ اَ ل ِ ل َ / لُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل اللوز شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.