اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تبخال

نویسه گردانی: TBḴAL
تبخال . [ ت َ ] (اِ مرکب ) (از: تب + خال ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به قلب اضافت . (آنندراج ). اثر تب گرم بود که بر لب پدید آید. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). جوششی باشد که بسبب حرارت و سورت تب بر اطراف لب پدید آید. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان )(از ناظم الاطباء). جوششی باشد که آبله وار از تب بر لب پدید آید. (انجمن آرا) (آنندراج ). دمیدگی که بر روی پدید آید از تبش تب . (شرفنامه ٔ منیری ). آبله هائی که از اثر تب بر لبها پدید آید. (فرهنگ نظام ). و آن از علامات مفارقت تب است . (آنندراج ). تبخاله . (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). دمیدگی ها و بثرات که به بینی و لب برآید آن را تبخال گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
چو تبخال کو تب برد درد دل را
به از درد تسکین فزایی نبینم .

خاقانی .


با لفظ افتادن و دمیدن و زدن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به تبخاله و دیگر ترکیب های تبخال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
تبخال زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تبخال برآوردن لب . رجوع به تبخال و تبخاله و تبخال برآوردن و دیگر ترکیبهای تبخال شود.
تبخال کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن تبخال در لب . (ناظم الاطباء). رجوع ب-ه تبخ-ال و تبخال-ه و تبخال-ه زدن و دیگر ترکیبهای تبخا...
تبخال دمیدن . [ ت َ دَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن تبخال بر گرد لب . تبخال برآوردن . تبخال زدن . رجوع به تبخال و تبخاله و تبخال برآوردن و دیگر ت...
تبخال افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به تبخال و تبخاله و تبخاله افتادن و دیگر ترکیبهای تبخال شود.
تبخال برآوردن . [ ت َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تبخال زدن . برآوردن تبخال بر لب . ظاهر شدن تبخال بر اطراف لب . تبخال کردن لب . تبخال دمیدن بر ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.