اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انبله

نویسه گردانی: ʼNBLH
انبله . [ اَم ْ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ) تمر هندی را گویند و بهندی انبلی ۞ خوانند. (برهان قاطع). تمر هندی . (مؤید الفضلاء) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
چون هلیله زردشان روی وترش چون انبله .

مسعودسعد.


گر عدو لافی زند تا با تو هم جنسی کند
عاقلان دانند مور از مار شهد از انبله .

ظهیر فاریابی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عنبلة. [ عُم ْب ُ ل َ ] (ع اِ) گند و تلاق . (منتهی الارب ). بظر و تلاق . (ناظم الاطباء). عنبل . رجوع به عنبل شود. || زن درازتلاق . (منتهی ال...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.