اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبوس

نویسه گردانی: SBWS
سبوس . [ س َ / س ُ ] (اِ) طبری «سوس ». (نصاب طبری 451) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نخاله ٔ هر چیز را گویند عموماً و نخاله و پوست گندم و جو آردکرده را خصوصاً. (برهان ). پوست گندم یعنی آنچه که در غربال بعد از بیختن باقی ماند. (آنندراج ) (غیاث ). پوست غله که هنگام بیختن بدرآید، و سبوسه نیز در این لغت است ، بتازیش نخاله خوانند. (شرفنامه ). حُثالة. (صراح اللغة). کپک . (مؤلف ) :
دین را طلب نکردی ودنیا ز دست رفت
همچون سبوس تر نه خمیری و نه فطیر.

ناصرخسرو.


و سبوس جو در دیگ کنند و نیک بجوشانند و پای را درمیان آب جو نهند و بصلاح بازآید و سبوس گندم همین معنی کند. (نوروزنامه ). خضر گفت هیچ سبوس داری طلب کردکمی یافت . (قصص الانبیاء).
ساخته [ قرآن را ] دست موزه ٔ سالوس
بهر یک من جو و دو کاسه سبوس .

سنایی .


مانند گندم ارچه ز غم سینه چاک زد
از آسیای چرخ نیابد همی سبوس .

محمدبن همام شهاب الدین .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.