اسناق
نویسه گردانی:
ʼSNAQ
اسناق . [ اِ ] (ع مص ) اسناق نعمت کسی را، پروردن نعمت کسی را؛ خوش عیش شدن : اسنقه النعیم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اصناق . [ اِ ] (ع مص ) عزیمت کردن بر کاری و ثبات ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصناق بر کاری ؛ اصرار بر آن . (از اقرب الموارد) (از ...
اصناق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صَنَق ، بمعنی حلقه ٔ چوبین که در سر ریسمان بود. (از اقرب الموارد).