گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مقد نویسه گردانی: MQD مقد. [ م ِ ق َدد / م ُق ُدد ] ۞ (ع اِ) آهن که بدان پوست تراشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). ابزاری آهنین که بدان پوست تراشند. (ناظم الاطباء). نشگرده . (مهذب الاسماء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی مقد مقد. [ م َ ق َدد ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هو مستقیم المقد. (اقرب الموارد). || زمین هموار. (م... مقد مقد. [ م َ ق َدد ] (اِخ ) دهی است به اردن که می را به وی نسبت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قریه ای... مغد مغد. [ م َ ] ۞ (اِ) باتنگان . (مهذب الاسماء). بادنجان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بادنجان است . (تحفه ٔ حکیم ... مغد مغد. [ م َ ] (ع ص ، اِ) نازک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم و نازک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- اغضه اﷲ بمطر سغد مغد ؛ یعنی تر و تاز... مغد مغد. [ م َ ] (ع مص ) پرورانیدن عیش خوش کسی را. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). به ناز و نعمت پروردن عیش کسی را. (از منتهی الارب ) ... مغد مغد. [ م َ غ َ / م َ ] (ع مص ) فربه و پرگوشت شدن بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغد مغد. [ م ُ غ ِ د د ] (ع ص ) اشتر طاعون زده . (مهذب الاسماء). شتر طاعون زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر غده برآورده ٔ طاعون زده . (ناظم الاطبا... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود