اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منتسب

نویسه گردانی: MNTSB
منتسب . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) نسبت داده شده . منسوب :
و امروز نیستند پشیمان ز فعل بد
فعل بعد از پدر به تو مانده ست منتسب .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 43).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
منتسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نسبت دارنده با کسی . (آنندراج ). نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه ای . (ناظم الاطب...
منتصب . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) برپای خاسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برپای شونده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- غ...
منتصب . [ م ُت َ ص َ ] (ع ص ) دیگ بر بار. دیگ نصب شده : بئس المطاعم حین الذل یکسبهاالقدر منتصب و القدر مخفوض .سعدی (گلستان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.