اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زمزم

نویسه گردانی: ZMZM
زمزم . [ زَ زَ ] (اِخ ) نام کتابی است از مصنفات زردشت . (برهان ). کتابی است از تصانیف زردشت . (فرهنگ رشیدی ). نام کتابی است از مصنفات زردشت پیغمبر عجم و آن را «است » نیز گویند. مصراع : «به زمزم همی گفت لب را ببست »، فقیر مؤلف گوید در این معنی تأمل است چه بامعنی سوم یکی می نماید که آهسته به زمزم حرفی زد یا دعائی خواند و خاموش شد... (از انجمن آرا) (از آنندراج ). فصل چهاردهم از کتاب مقدس زند. (ناظم الاطباء). مسعودی در مروج الذهب چ قاهره ص 18 گوید: «و هو (زردشت ) نبی المجوس الذی اتاهم بالکتاب المعروف بالزمزمه عند عوام الناس و اسمه عندالمجوس بستاه (= اوستا) ظاهراً نظر به اینکه اوستا را به معنی زمزمه می خواندند، این نام بدان اطلاق شد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بدیهی است که این قول (قول مسعودی ) اشتباه است چه هیچیک ازبیست ویک نسک اوستای عهد ساسانی چنین نامی نداشته و امروز نیز هیچکدام از قطعات اوستا و هیچیک از دعاهای مزدیسنان بزبان پازند، چنین نامی ندارد. همین اشتباه موجب شده است که فرهنگ نویسان ایرانی زمزم را نام کتابی از مصنفات زرتشت بدانند. (مزدیسنا چ 1 ص 255).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
زمزم . [ زَ زَ ] (اِ) بمعنی آهسته آهسته است چه زم را آهسته گویند. (برهان ). آهسته آهسته و باملایمت و مشفقانه . (ناظم الاطباء). در فرهنگهای ...
زمزم . [ زَ زَ ] (ع ص ، اِ) شتر گردن دراز. (ناظم الاطباء). نام ناقه ای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماء زمزم ؛ آب بسیار ۞ . (منتهی الارب )...
زمزم . [ زِ زِ ] (ع اِ) جماعت شتران شش ساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زمزمه شود.
زمزم . [ زُ م َ زِ ] (اِخ ) چاه زمزم . (ناظم الاطباء). رجوع به زَمزَم (اِخ ) شود.
زمزم . [ زِ زَ ] (اِخ ) ۞ موضعی است به خوزستان از نواحی جندیشاپور و لفظی است عجمی . (از معجم البلدان ). بر وزن درهم نام موضعی به خوزستا...
زمزم . [ زَ زَ ] (اِخ ) ۞ چاهی است نزدیک خانه ٔ کعبه شرفها اﷲ. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از اقر...
بئر زمزم . [ ب ِءْ رِ زَ زَ ] (اِخ ) چاه زمزم . نام چاهی به مکه : بئر زمزم از خانه ٔ کعبه سوی مشرق است و بر گوشه ٔ حجرالاسود است و میانه ...
چاه زمزم . [ هَِ زَ زَ ] (اِخ ) چاه معروفی است در شهر مکه . بئر زمزم . رَواء. (منتهی الارب ). رجوع به زمزم شود.
چشمه ٔ زمزم . [ چ َ م َ ی ِزَ زَ ] (اِخ ) چاهی به مسجد الحرام در مکه . رجوع به زمزم شود. || کنایه است از دهان محبوب .
ضمضم . [ ض ُ م َ ض ِ ] (ع ص ) ضُماضم . شیر خشم آلود ودلیر. شیر که آمیزد هر چیز را (؟). (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.