اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تژه

نویسه گردانی: TŽH
تژه . [ ت َ ژَ / ژِ ] (اِ) غنچه ٔ گل باشد. (فرهنگ جهانگیری ). غنچه ٔ درخت و غنچه ٔ گل باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی غنچه ٔ گل خصوصاً و غنچه ٔ هر درخت عموماً. (انجمن آرا) (آنندراج ). غنچه ٔ گل چنانکه در فرهنگ گفته . (فرهنگ رشیدی ). غنچه ٔ درخت . (شرفنامه ٔ منیری ). || دندانه ٔ کلید را نیز گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دندان کلیددان ِ. (شرفنامه ٔ منیری ). تزه :
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تژه .

لبیبی .


و رجوع به تز و تزه و تژده در همین لغت نامه شود. || و چوب بزرگی را هم گفته اند که اطراف چوبهای سقف خانه را بر آن نهند. (برهان ). چوب بزرگی که آن را تیر گویند و اطراف چوبهای سقف خانه را بر آن نهند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چوب بزرگ و حمالی که از اطراف چوبها سقف خانه را بر آن نهند. (ناظم الاطباء). و فی السامی الجایزة، تژه یعنی شاه تیر. (فرهنگ رشیدی ). || و خسهای سر تیزی که بر سر دانه های گندم و جوی که در خوشه است می باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خسهای سر تیز برنج و جو و گندم که در خوشه باشد. || حشفه و سرنره . || چوبی که بدان دوغ را می شورانند جهت گرفتن مسکه . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تژه . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) ۞ شهری باستانی به یونان که در قسمت شرقی آرکادی قرار دارد و دارای معبد بزرگی است که از آثار باستانی یونان است ....
تژه آت . [ ت ِ ژِ ] ۞ (اِخ ) ساکنان تژه . اهالی تژه . رجوع به تژه آتی و تژه در همین لغت نامه شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.