اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قضیف

نویسه گردانی: QḌYF
قضیف . [ ق َ ] (ع ص ) باریک و تنک و نحیف .ج ، قُضْفان ، قِضاف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غضیف . [ غ ُ ض َ ] (اِخ ) نام جایی است . (از معجم البلدان ).
غضیف . [ غ ُ ض َ ] (اِخ ) ابن حارث بن غضیف ثمالی یا سکونی . صحابی است ، و الصواب بالظاء. (منتهی الارب ).صاحب تاج العروس گوید: غضیف بن حارث ...
غضیف . [ غ َ ] (اِخ ) ابن حارث سامی ، مکنی به ابواسماء. تابعی است . صاحب الاصابة گوید: غضیف بن حارث کندی تابعی معروفی است و ابن عبدالبر بی...
قذیف . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ابر که در پیش چشم پیدا و نمایان گردد. || دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ): منزل قذیف ؛ منزل دور. (منتهی الارب ).
قظیف . [ ق ُ ظَ ] (اِخ ) بطنی است از مراد که بیشترآنان به مصر آمدند و به قظیفی معروفند. (اللباب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.