اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلنبه

نویسه گردانی: KLNBH
کلنبه . [ ک ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) کلیچه ای که درون آن را از حلوا و مغز بادام پر ساخته باشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کلیچه ای باشد که درون آن را از مغز بادام و امثال آن پر کرده باشند. (آنندراج ) :
خشکار گرسنه را کلنبه ست
با مشتهیان به نرخ دنبه ست .

نظامی (از فرهنگ نظام ).


|| بمعنی گلوله هم آمده است خواه گلوله ٔ حلوا باشد خواه گلوله ٔ سنگ . (برهان ). بمعنی گلوله از هر چیز و در فارس مرد فربه چاق و بزرگ شکم و ناملایم را غلنبه گویند و کنایه است از چیز ناتراشیده و ناملایم و نامناسب . (آنندراج ). مطلق گلوله خواه سنگی یا جز آن . (ناظم الاطباء). گلوله (حلوا، سنگ ،و غیره ). (فرهنگ فارسی معین ). در فارسی کُلُمبی و کُلُمی (کپه ، توده ، جمع شده ) در خراسان کلنبه ، چیزهای به یکدیگر چسبنده ٔ گرد شده را گویند. در کردی کولوم و کولمِک (قبض ، ضربت مشت ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.