اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرار کردن

نویسه گردانی: QRʼR KRDN
قرار کردن . [ ق َ ک َدَ ] (مص مرکب ) آرام کردن . آرام گرفتن :
کرده اهل مشرق و مغرب به انصافت قرار
گشته چشم ملت و دولت به اقبالت قریر.

امیر معزی (از آنندراج ).


|| ماندن . ساکن شدن :
دارالقرار خانه ٔ جاوید آدمی است
این جای رفتن است نشاید قرار کرد.

سعدی .


|| بمجاز، جای گرفتن . نشستن :
در خاکساری آنکه چو صائب تمام شد
بر صدر اگر قرار کند آستانه است .

صائب (از آنندراج ).


|| تمام کردن . ختم نمودن . || مقرر کردن . معین کردن . || قصد کردن . (ناظم الاطباء). || عهد کردن . (آنندراج ) :
قراری کرده ام با می فروشان
که روز غم بجز ساغر نگیرم .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.