اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قسری

نویسه گردانی: QSRY
قسری . [ ق َ ] (ص نسبی ) (حرکت ...) در مقابل حرکت ارادی طبعی است ، و آن حرکتی است که به قسرقاسر تحقیق یابد مانند پرتاب سنگی به طرف بالا. رجوع به حکمت الاشراق چ انستیتو ایران و فرانسه ص 194 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
قسری . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قسر. (اللباب ). رجوع به قَسر شود.
قسری . [ ق َ ] (اِخ ) اسدبن عبداﷲ است . رجوع به اعلام زرکلی ، اسدبن عبداﷲ و اسدبن عبداﷲ قسری در همین لغت نامه شود.
قسری . [ ق َ ](اِخ ) خالدبن عبداﷲبن یزیدبن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب )....
قسری . [ ق َ ] (اِخ ) یزیدبن خالد. رجوع به یزیدبن خالد در اعلام زرکلی شود.
خالد قسری . [ ل ِ دِ ق َ ] (اِخ ) رجوع به خالدبن عبداﷲ القسری شود.
حرکت قسری . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر حرکت طبیعی و حرکت ارادی . حرکتی که مبداء آن بسبب میل مستفاد از خارج بود...
حرکات قسری . [ ح َ رَ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکت قسری شود.
قصری . [ ق ِ ری ی ] (ع اِ) دانه ای که در خوشه و کفه بماند بعدِ کوفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قصری . [ ق ِ را ] (ع اِ) آنچه باقی بماند در غربال بعدِ بیختن . || اسپست که به نخستین کوفتن برآید. || پوست بالای دانه . (اقرب الموارد) ...
قصری .[ ق َ ص َ را ] (ع اِ) نوعی از افعی . (اقرب الموارد).نوعی از اژدر. (منتهی الارب ). رجوع به قَصری ̍ شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.