اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اون

نویسه گردانی: ʼWN
اون . [ اَ ] (ع اِ مص ) تن آسایی . || نرمی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) آرام و نرم . (ناظم الاطباء). || آهسته . || رفتار. || یک گوشه ٔ خرجین . || (مص ) آهسته و نرم و آرام رفتن . (منتهی الارب ). (ناظم الاطباء). آهستگی و چربی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
اون . [ اَ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب ). ج ، آونة. (منتهی الارب ).
اون . [ اِ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب ).
اون . (ع اِ) ج ِ اِوان . صفه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ایوان .
اون . [ ] (ترکی ، اِ) آواز. (شرفنامه ٔ منیری ).
(ترکی،اِ) فرماندۀ یک واحد نظامی شامل ده سرباز. امر نمودم که چون ده نفر سپاهی اصیل کارکرده جمع آیند، یکی از ایشان که به جوهر شجاعت و مردی مخصوص باشد، ...
رابرت اوون (به انگلیسی: Robert Owen) (زاده ۱۴ مه ۱۷۷۱ - درگذشته ۱۷ نوامبر ۱۸۵۸) یک اصلاح‌گر سوسیالیست اهل ولز بریتانیا و یکی از بنیادگذاران جنبش سوسیا...
تیموله اون . [ م ُ ل ِ اُ ] (اِخ ) ۞ از سران دولت یونان قدیم (410-336 ق .م .) و آزادکننده ٔ سیراکوس است . وی به قانون و آزادی بحدی عشق می...
آون . [ وَ ] (ص ، اِ) مخفف آونگ . نگون . معلق . آویزان . آویخته . دروا.- آون کردن میوه ؛ به آونگ کردن آن : همه مردم از دانه خرمن کنندز انگ...
آون . [ وِ ] (اِ) در لهجه ٔ عرب اندلس «ابن » بوده و از اینرو کنیه ها مَبْدُوّ بابن عربی که از آن طریق داخل مغرب شده است بهمان صورت باقیس...
عون . [ ع َ ] (ع مص ) میانه سال گردیدن زن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). «عون » شدن زن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ی...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.