اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دستبند

نویسه گردانی: DSTBND
دستبند. [ دَ ت َ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بازیی است مجوس را که دست یکدیگر را گرفته به دور هم می چرخند همچون رقصیدن . (از اقرب الموارد). قسمی بازی که عرب آنرا دَعکسة گویند. (از مهذب الاسماء). نوعی از رقص ایرانیان قدیم که دست یکدیگررا گرفته و می چرخند و آنرا عرب دعکسة ساخته است . (از قاموس ) : و من حذق الموسیقار أن یستعمل الالحان المشاکلة للازمان فی الاحوال المشاکلة بعضها لبعض و هو أن یبتدی فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب بالألحان التی تقوم الاخلاق و الجود و الکرم و السخاء مثل ثقیل الاول و ما شاکلها، ثم یتبعها بالالحان المفرحة المطربة مثل الهزج و الرمل و عند الرقص ، و الدستبند الماخوری و ما شاکله و فی آخر المجلس ان خاف من السکاری الشغب و العربدة و الخصومة أن یستعمل الالحان الملینة المنومة الحزینة. (رسائل اخوان الصفا).
أو الفتیات حین لبسن خضراً
من الدیباج یوم الدستبند.

(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).


۞
دعکسة؛ دستبند بازیدن . (از منتهی الارب ). و رجوع به دَستبَند شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دستبند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) دست بند. لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند. (از جهانگیری ) (برهان ). عقد گوهرین...
دستبند زدن . [ دَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بند و حلقه بر دست کسی نهادن . او را مقید کردن : بند بر دست من کمند زده من بر افلاک دستنبد زده . نظام...
دستبند کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )دست در کمر یکدیگر حلقه کردن و رقصیدن : تا گه روز قند می خوردم با پری دستبند می کردم . نظامی .ساعتی د...
دستبند بستن . [ دَ ب َ ب َ ت َ ](مص مرکب ) حلقه بستن . صف زدن به دایره : گردش همه دستبند بستندسر بر سر دستها نشستند.نظامی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.