اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مثول

نویسه گردانی: MṮWL
مثول . [ م ُ ] (ع مص ) بر پای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ایستادن و به خدمت ایستادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). به خدمت پیش ایستادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت مثول التماس کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 249). عتبه ٔ خدمت را به لب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکنده ٔ خجلت ایستاد. (مرزبان نامه ص 136). || (اصطلاح فلسفی ) بعضی علم انسان را به اشیاء خارج به مثول یعنی تمثل اشیاء نزد عالم و عاقل میدانند و این نظریه به عقیده ٔ محققان فلاسفه مردود است . (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). || به زمین بازدوسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به زمین چفسیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از جای خود افتادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مسول . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) اغواکننده . فریبنده . بی راه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعج...
مسول . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) اغواشده . فریب خورده . بیراه کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
مصول . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) هر مایعی که در آن حنظل تازه را اندازند تا تلخی وی برطرف گردد. (ناظم الاطباء). چیزی است که در وی حنظل ترنهند ...
مصول . [ م ُ ] (ع مص ) جدا گردیدن آب از شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مصول . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) آنچه در سوختن به حد خاکستر نرسد. (مجمع الجوامع).
مسؤل . [ م َ ئو] (ع ص ) رسم الخطی از مسؤول . رجوع به مسؤول شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.