اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قمز

نویسه گردانی: QMZ
قمز. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی . (منتهی الارب ). جمع کردن . (اقرب الموارد). || گرفتن چیزی به اطراف انگشتان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: الکلأ هنا قمز قمز؛ ای منقطع غیرمتراص ؛ بریده و نابهم چسبیده . (منتهی الارب ).در اقرب الموارد نویسد: قُمَزٌ قُمَزٌ؛ ای متقطع.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قمز. [ ق َ م َ ] (ع ص ) ناکس فرومایه ٔ بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رایگان از هر چیزی . (منتهی الارب ).
قمز. [ ق ِ م ِزز ] (ع اِ) لبن الخیل است بضبط ابن بطوطة. رجوع به رحله ٔ ابن بطوطه و رجوع به قِمِر شود.
غمز. [ غ َ] (ع مص ) درخستن به دست . (منتهی الارب ). درخستن به دست و سخت افشردن . (آنندراج ). سخت افشردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزن...
غمز. [ غ َ م َ ] (ع ص ) مرد سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ضعیف . (اقرب الموارد). || مال هیچکاره و زبون و ستوران لاغر. (منتهی الارب ) ...
غمض . [ غ َ ] (ع مص ) آسان داشتن از کسی درخرید و فروخت . (منتهی الارب ). تساهل و آسان گیری در بیع. غموض هم آمده است . (از اقرب الموارد). |...
غمض . [ غ ُ ] (ع مص ) مااکتحلت عینی غُمضاً؛ یعنی نخفتم . (منتهی الارب ). رجوع به غَمض شود.
غمز عین . [ غ َ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمک زدن . مژه برهم زدن از روی ناز وکرشمه . (ناظم الاطباء). رجوع به غَمز و غَمزه شود.
غمز کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . سعایت . وشایت . (تاج المصادر بیهقی ) : مرا غمز کردند کان پرسخن به مهر نبی و علی شد کهن . من...
غمض عین . [ غ َ ض ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم فروخوابانیدن . (مقدمة الادب زمخشری ). نادیده گرفتن . چشم پوشی . صرف نظر. تعمیه . گذشت . اغ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.