گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لر نویسه گردانی: LR لر. [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام رودی در فرانسه که بحوضه ٔ آرکاشن ریزد و در ازای آن هشتاد هزارگز باشد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی لر لر. [ ل َ ] (اِ) جوی باشد اعم از آنکه سیلاب کنده باشد یا آدمی . (برهان ) (جهانگیری ) : لری کندند ناهموار در پیش که باد ازوی سر آید در تک خویش... لر لر. [ ل ُ ] (اِ) کام . || توان . || مرادو مطلب . || بره و بچه گوسفند. (برهان ). لر لر. [ ل ُ ] (اِخ ) (ایل ...) نام قبیله ای از ایرانیان . طایفه ای از ایرانیان چادرنشین ۞ . طایفه ای از صحرانشینان و مردم قهستان . (برهان ). نا... لر لر. [ ل ُ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفه ٔ جباره شود. لر لر. [ ل ُ] (اِخ ) تیره ای از ایل نفر (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به ایل نفر شود. لر لر. [ ل ُ ] (اِخ ) نام یکی از خاندانهای ساکن مزنگ (نوکنده )به طبرستان . (سفرنامه ٔ رابینو ص 66 بخش انگلیسی ). لر لر. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه ، واقع در هفت هزارگزی باختر کوزران و یک هزارگزی بنداردشت ، سردسیر، دارای 150 تن سکنه . ... لر لر. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در چهارهزارگزی جنوب شاه آباد و دوهزارگزی برف آباد. دشت ، سردسیر، دارا... لر لر: در پهلوی لور lur است به معنی تیزی، تندی، شتاب، سرعت؛ و لوراسب lurAsp یعنی تیز اسب، دارای اسب تیزرو که بعدها لهراسب شده است. (فرهنگ واژه های پهلوی ... امت لر امت لر. [ اُم ْ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزن شهرستان همدان با 750 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و کمی انگور ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود