مشرعة. [ م َ رَ ع َ ]
۞ (ع اِ) جای به آب درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). جای به آب درآمدن و آبشخور. (آنندراج ). جای آب خوردن . (غیاث ). ج ، مَشارع . (اقرب الموارد) (محیط المحیط)
: شهرکی ساخت بنیاد آن از سنگ و ارزیز و عمودهای آهن و اکنون مشرعه ٔ عدن ، آن شهر است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص
96).
گفت باری آب ده از مکرعه
گفت آخر نیست جویا مشرعه .
مولوی .