اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باقلانی

نویسه گردانی: BAQLANY
باقلانی . [ ] (اِخ ) نام بندی و پلی است . (غیاث اللغات ). خاقانی در قصیده ای بمطلع:
از سر زلف تو بویی سربمهر آمد بما
جان به استقبال شد کای مهر جانها تا کجا.
که بر بدیهه در مدح شروانشاه منوچهر و صفت شکارگاه او و بند باقلانی گفته است گوید:
هم ز پیش آب حیوان سد ظلمت برگرفت
هم میان آب کر سدی دگر کرد ابتدا
از نهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا
وز ملایک نعره ها برخاست کآنک بر زمین
شاه بند باقلانی بست ، یا ۞ بند قبا.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ).


از همین قصیده برمی آیدکه سد یا بند باقلانی را منوچهر پادشاه شروان ممدوح خاقانی بر روی رود کر بسته است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
باقلانی .[ ق ِ ] (ص نسبی ) باقلی فروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منسوب است به باقلی که داد و ستد آنرا افاده می کند. (از انساب سمعانی )...
باقلانی . [ ق ِ ] (اِخ ) ابوبکر الطیب ۞ . استاد علمای زمان خود بود معاصر قادر خلیفه و سلطان محمود غزنوی . از رسول (ص ) مرویست که در دین اسلام...
ابن باقلانی . [ اِ ن ُ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن طیب بن محمد بصری . وفات 403 هَ .ق . متکلم اشعری . پدر یا جدش چنانکه شهرت او دلالت دارد باقلافروش ...
قاضی باقلانی . [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن طیب بن محمدبن جعفربن قاسم که زادگاهش بصره و مسکنش بغدادو مذهبش اشعری است . از اکابر متکلمان عهد عضدا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.